داستانهای مذهبی از پادشاهان و امامان معصوم علیه السلام(2)


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 28 / 7 / 1392
بازدید : 2711
نویسنده : عیسی شهبازی

در اجراى حد هيچ انتظارى نيست

سه نفر نزد حضرت امير عليه السلام بر زناى مردى گواهى دادند، آن حضرت به آنان فرمود: چهارمى شما كجاست ؟ گفتند: الان مى آيد. آن حضرت عليه السلام دستور داد هر سه نفر را حد بزنند و فرمود: در اجراى حد، يك ساعت هم انتظارى نيست.(چون از احکام اسلامی میباشد که هر گاه بر زنا شهادت داده شود باید چهار نفر باشند وسخن هر چهار انها عین هم باشد در غیر این صورت یعنی اگر چهار نفر نباشند و یا سخن یک یا چند نفرشان کمی با هم مغایر باشد خودشان را حد میزنند وهیچ وقت در قضاوتهای مولایمان که بزرگترین قاضی جهان بشریت میباشد شک نکنید )


گرفتار كيفر

حضرت عيسى (ع) از كنار قبرى مى گذشت از خداى متعال خواست كه صاحب قبر را زنده كند تا از او چيزى بپرسد.
همينكه زنده شد از او سؤ ال كرد حالت در عالم برزخ چگونه است ؟ عرض كرد من باربرى بودم ، روزى مقدارى هيزم براى كسى بردوش داشتم و مى بردم ، خلالى از آن جدا كردم كه دندان خودم را با آن خلال نمايم از آن تا اینکه فوت کردم از زمانی  كه مُردم تا بحال گرفتار كيفر همان یک خلال کوچکی هستم که با ان دندانم را خلال کردم  . (وای به حال ما که هیچ چیزی را مرا عات نمی کنیم ).


يوسف گفت آن روزکه به شما برادرانم فخر ورزیذم...

در روايتى مى خوانيم كه :
در اين طوفان بلا كه يوسف اشك مى ريخت و يا به هنگامى كه او را مى خواستند به چاه افكنند، ناگهان يوسف شروع به خنديدن كرد.
برادران سخت در تعجب فرو رفتند كه اين جاى خنده است ، گوئى برادر، مسئله را به شوخى گرفته است . بى خبر از اينكه تيره روزى در انتظار او است ، اما پرده از راز اين خنده برداشت و درس بزرگى به همه آموخت و گفت :
فراموش نمى كنم روزى به شما برادران نيرومند با آن بازوان قوى و قدرت فوق العاده جسمانى نظر افكندم و خوشحال شدم ، با خود گفتم كسى كه اين همه يار و ياور نيرومند دارد چه غمى از حوادث سخت خواهد داشت .
آن روز بر شما تكيه كردم و به بازوان شما دل بستم ، اكنون در چنگال شما گرفتارم و از شما به شما پناه مى برم و به من پناه نمى دهيد.
خدا شما را بر من مسلط ساخت تا اين درس را بياموزم كه به غير او حتى برادران تكيه نكنم .


عبور حضرت علی (ع) از کنار کاخ مدائن

روزى اميرمؤ منان (عليه السلام ) به قصد سرزمين صفين براى مبارزه با فرماندهان ظلم و جنايت كار معاويه از كنار اين ايوان گذشت و بقاياى عظيم حكومت ساسانيان را مشاهده كرد يكى از همراهان امام از روى عبرت اين شعر را خواند:
جرت الرياح على رسوم ديارهم

فكانهم كانوا على ميعاد

يعنى : باد بر ويرانه هاى خانه هايشان مى وزد گويا آنها فقط چند روزى نوبت داشتند كه در اين تالار بنشينند و گذاشتند و گذشتند.
على (عليه السلام ) فرمود: چرا اين آيات را نخواندى كم تركوا من جنات ... (685).
چه بسيار باغها و چشمه سارها و كشتزارها و جايگاهى ارجمند و نعمتى كه در آن شادمان بودند، بجا گذاشتند اين چنين است رسم روزگار كه ما آنها را به قومى ديگر ميراث داديم ، آنگاه آسمان و زمين بر آنها نگريست و از مهلت دادگان نبودند
سپس امام فرمود: براستى اينها وارث ملك پيشينيان بودند ولى طولى نكشيد كه ديگران وارث آنها شدند، نعمت هاى الهى را سپاسگزاری نكردند، در حال معصيت ، دنيا از آنان ربوده شد، اى مردم كفران نعمت نكنيد تا مبادا بر شما نقمت (و بلا) فرود آيد.


حسن معاشرت يك عالم شيعى در ميان اهل سنت(داستان)


يكى از برزگان نقل مى كند كه مرحم سيد محسن امين عاملى را در تشييع جنازه يكى از بزرگان علماء سنى در بازار جمعه حميديه شام ديد با سرعت به سويش شتافتم سلام كرده و دستش را بوسيدم و دنبال او حركت كردم تا آنكه به مسجد اموى رسيديم مسجد مملو از جمعيت شد سيد بر آن جنازه نماز خواند پس از نماز مردم مى خواستند دست سيد را ببوسند تا آنجائى كه گاهى يك نفر دست سيد را مى بوسيد و مى رفت و جهت بوسيدن دست سيد دوباره بر مى گشت مى گويد: من از اين مقام سيد تعجب كردم و با خود گفتم چرا اين همه سنى دست يك عالم شيعى را مى بوسند!! از سيد از اين همه احترام كه نسبت به او شده است سوال كردم سيد فرمودند اين نتيجه ده سال خوش رفتارى و معاشرت و سلوك با مردم است بعدا فرمودند من وقتى به شام آمدم بعضى از نادانها سخت ترين دشمنان را بر من شوراندند و هر وقت در خيابان راه مى رفتم فرزندان خود را دستور مى دادند كه به من سنگ بزنند و بعضى اوقات عمامه ام را از عقب مى كشيدند و من بر همه آزارها صبر مى كردم و با آنها خوش رفتارى كرده و آنها را احترام نمودم و در تشييع جنازه آنها شركت مى كردم و به عيادت مريض هاى آنان مى رفتم جوياى احوال آنها مى شدم و با آنها با خوش رفتارى و مهربانى صحبت مى كردم تا آنكه دشمنى آنها مبدل به دوستى شد.                                      


توصیه شیطان  به نوح                                                                                                                                                    بعد از آنكه حضرت نوح از كشتى فرود آمد، شيطان به حضورش آمد و گفت : ترا بر من حق و نعمتى است مى خواهم شكر نعمت ترا بجا آورده و عوض حق ترا بدهم ! فرمود: من اكراه دارم بر تو حقى داشته باشم و تو جزاى حق مرا بدهى ، بگو آنچه حق است ؟
گفت : من چقدر بايد زحمت بكشم تا يك نفر را گمراه كنم ، تو نفرين كردى و همه به نفرين تو هلاك شدند، حال من فعلا در آسايشم تا خلق ديگر به دنيا آيند و به تكليف رسند تا آنها را به معاصى دعوت كنم !!
الان به جهت اداى حق تو را نصيحت مى كنم ، از سه خصلت احتراز كن : اول تكبر نكن كه من به واسطه آن بر پدر تو آدم سجده نكردم و از درگاه ربوبى رانده شدم . دوم از حرص بپرهيز؛ كه آدم به واسطه آن از گندم خورد و از بهشت محروم گرديد. سوم از حسد احتراز كن كه به واسطه آن قابيل برادر خود هابيل را كشت و به عذاب الهى هلاك شد.
 


علت عدم استجابت دعا 

كسى نزد امیرمؤ منان على (علیه السلام) از عدم استجابت دعایش شكایت كرد و گفت با اینكه خداوند فرموده دعا كنید من اجابت مى كنم ، چرا ما دعا مى كنیم و به اجابت نمى رسد ؟! اما در پاسخ فرمود: قلب و فكر شما در هشت چیز خیانت كرده لذا دعایتان مستجاب نمى شود:
1- شما خدا را شناخته اید اما حق او را ادا نكرده اید، بهمین دلیل شناخت شما سودى بحالتان نداشته.
2- شما به فرستاده او ایمان آورده اید سپس با سنتش به مخالفت برخاسته اید ثمره ایمان شما كجا است ؟
3- كتاب او را خوانده اید ولى به آن عمل نكرده اید، گفتید شنیدیم و اطاعت كردیم سپس به مخالفت برخاستید.
4- شما مى گوئید از مجازات و كیفر خدا مى ترسید، اما همواره كارهائى مى كنید كه شما را به آن نزدیك مى سازد ...
5- مى گوئید به پاداش الهى علاقه دارید اما همواره كارى انجام مى دهید كه شما را از آن دور مى سازد ...
6- نعمت خدا را مى خورید و حق شكر او را ادا نمى كنید.
7- به شما دستور داده دشمن شیطان باشید (و شما طرح دوستى با او مى ریزید) ادعاى دشمنى با شیطان دارید اما عملا با او مخالفت نمى كنید.
8- شما عیوب مردم را نصب العین خود ساخته و عیوب خود را پشت سر افكنده اید .. . با این حال چگونه انتظار دارید دعایتان به اجابت برسد؟ در حالى كه خودتان درهاى آنرا بسته اید؟ تقوا پیشه كنید، اعمال خویش را اصلاح نمائید امر به معروف و نهى از منكر كنید تا دعاى شما به اجابت برسد.
امام علی (ع) (نهج البلاغه حكمت 337) : دعا كننده بدون عمل و تلاش مانند تیرانداز بدون زه است.
..


سلام عليكم                                             پند های شیطان
شیطان به رسول خدا (ص) گفت که طاقت دیدن و تحمل این شش خصلت رااز امت پیامبر اکرم (ص) را ندارد؟ و آن شش خصلت عبارتند از :
1 هنگامیکه به هم می رسند سلام می کنند.
2 با هم مصافحه می کنند.
3 برای هر کاری که می خواهند انجام دهند ان شاالله می گویند.
4 از گناه استغفار می کنند.
5 تا نام حضرت محمد (ص) را می شنوند صلوات می فرستند.
6 ابتدای هرکاری بسم الله الرحمن الرحیم می گویند.

و آیا می دانید هنگامي که مي خواهيد اين پيام را به ديگران ارسال کنيد، شيطان سعي خواهد کرد تا شما را منحرف کند؟!


داستان قرانی

 زنى به حضور حضرت داوود (علیه السلام ) آمد و گفت : اى پیامبر خدا پروردگار تو

 ظالم است یا عادل؟ داوود (علیه السلام ) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم

 نمى کند. سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى

 کنى؟ زن گفت : من بیوه زن هستم و سه دختر دارم ، با دستم، ریسندگى مى کنم ، دیروزشال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم، تا بفروشم، و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد، و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایمهنوز سخن زن تمام نشده بود، در خانه داوود را زدند، حضرت اجازه وارد شدن به خانه  را داد، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (علیه السلام ) آمدند، و هر کدام صد دینار  (جمعا هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود (علیه السلام ) از آن ها پرسید: علت این که شما دست جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟ عرض کردند : ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید، و نزدیک  بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته  ای سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن  ، موردآسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان  آرام شد و به ساحل رسیدیم ، و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم ، و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ما است به حضورت  آورده ایم ، تا هر که را بخواهى، به او صدقه بدهى. حضرت داوود (علیه السلام ) به زن متوجه شد و به او فرمود: پروردگار تو در دریا براى
تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟ سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد
، و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو
، آگاهتر از دیگران است.

و اوست آن كس كه براى شما گوش و چشم و دل پديد آورد. چه اندك سپاسگزاريد.
سوره مؤمنون - آیه 78

 

داستان حضرت سلیمان و مورچه

روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود، 

نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد.                                                           

 

سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.

در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود… 

مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به درون آب رفت.

سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد.

ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود.

آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت.

سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.

مورچه گفت :

” ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند.
خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم.
خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد.
این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد
من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم
و به دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شنا کرده مرا به بیرون آب دریا
می آورد و دهانش را باز می کند و من از دهان او خارج میشوم.”

سلیمان به مورچه گفت :

“وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟

مورچه گفت آری او می گوید :

ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن.




:: موضوعات مرتبط: داستان های مذهبی و قرانی , ,
:: برچسب‌ها: داستان های مذهبی , داستانهای قرانی , مذهبی , قرانی , داستان , داستان انبیاء , داستان ائمه , داستان خلفا و پادشاهان , رمان , رمان کوتاه , رمان مذهبی , نرم افزار داستان ائمه برای گوشی , تاریخ ائمه , تاریخ علما , زندگی علما , تاریخ پادشاهان ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:


به وبلاگ لبیک گویان صاحب الزمان خوش آمدید.

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مذهبی و آدرس mazhab1.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد**اجرکم عندالله**






تماس با ما مذهبی

آمار وبلاگ:

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 101
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1

جیمی نت جیمی نت

RSS

Powered By
loxblog.Com